۱۰ فیلم ضروری برای درک سینمای سوررئالیستی
سینمای سوررئالیستی اعماق ناخودآگاه را به روی پرده نقرهای آورده است. در این مطلب ۱۰ فیلم ضروری برای درک سوررئالیسم در فیلمها را معرفی کردهایم.
سوررئالیسم یک جنبش هنری است که قدمت آن به دهه ۱۹۲۰ میرسد. این جنبش بر کشف آنچه خارج از مرزهای واقعیت است تمرکز دارد. هنرمندان سوررئالیست به ضمیر ناخودآگاه، غیرعقلانی بودن و رویاها علاقه داشتند و به دنبال به چالش کشیدن ساختار واقعیت عقلانی بودند. اما سینمای سوررئالیستی چه ویژگیهایی دارد؟
سینما به عنوان یک زبان هنری که با تحریف ادراک و جعل واقعیت تعریف میشود، برای هنر پیشروی قرن بیستم یک جاذبه طبیعی بود. با الهام از فیلمهای تجربی اولیه دادا (Dada) و آثار تبگونه اکسپرسیونیسم آلمانی، فیلم به سوررئالیستها اجازه داد رویاهائی ناب و ملموس بیافرینند. اگرچه تعداد فیلمهای سوررئالیستی واقعی زیاد نیست، اما سوررئالیسم شکلدهندهی تاریخ سینما بود، زمانی که این رسانه هنوز کاملاً جوان بود.
سینمای سوررئالیستی با انکار منطق، روایت و حتی معنا، خط سیری را برای آن چه فیلم میتواند باشد گشود و مرزهای زبان سمعیبصری را جابجا کرد. در ادامه، چند مورد از این فیلمهای سوررئالیستی جسورانه و برخی از فیلمهای الهامگرفته از سوررئالیسم در صد سال گذشته را معرفی میکنیم:
۱۰- صدف و کشیش سال ۱۹۲۸/ کارگردان: ژرمن دولاک
«صدف دریایی و کشیش»، اقتباس ژرمن دولاک، کارگردان پیشگام از متن اصلی توسط آنتونن آرتو، نخستین فیلم سوررئالیستی تاریخ سینما است. این فیلم داستان یک فرود پیچخورده و غیرقابل اعتماد به روان کشیشی است که مدام هوس یک زن متأهل از کلیسای خودش را در سر دارد. این فیلم پس از اکران در بریتانیا سانسور شد، با این ادعای بهجا (و تا حدی خیالی) که «به قدری رازگونه است که تقریباً بیمعنی است. اگر معنایی هم وجود داشته باشد، بیشک قابلاعتراض است.» مضامین سورئالیستی اروتیسم (مربوط به تمایلات جنسی)، ناخودآگاه شکنجهشده، شرم، میل، انتقاد از کلیسا و حتی براندازی استفاده ابزاری از زنان توسط یک پیشروی فمینیستی که دولاک در این فیلم به شیوهای غیرقابل اعتماد نشان داده، قبلاً دیده نشده بودند.
۹- جذابیت پنهان بورژوازی، ۱۹۷۲، کارگردان: لوئیس بونوئل
لوئیس بونوئل نامیست که عملاً مترادف سینمای سوررئالیست است. هرکسی که به فیلمهای سوررئالیستی علاقه داشته باشد، بارها و بارها با آثار او روبرو شده است. فیلمهای اولیهی او سگ اندلسی (۱۹۲۹) و عصر طلایی (۱۹۳۰) الگوی فیلمهای سورئالیستی را بنیاد نهادند و هنوز هم برخی از تکاندهندهترین تصاویری را دارند که تا به حال به نمایش درآمدهاند.
پنجاه سال بعد، بونوئل باز هم هنرنمایی میکند. سال ۱۹۷۲ در فیلم «جذابیت پنهان بورژوازی»، سوررئالیسم بونوئل به جایگاهی بالغتر و قابلدسترستر میرسد، اما از طعنهآمیزی آن چیزی کم نمیشود. منتقدان نابرابری، کلیسا و نهادهای بورژوا اینجا نیز وجود دارند، همانطور که در کل زندگی حرفهای بونوئل وجود داشتند. جذابیت پنهان با رنگهای زیبا و بازی و ادیت فوقالعاده، گروهی از مردم بورژوا را دنبال میکند که سعی میکنند شام بخورند، با این تفاوت که دائماً چیزهایی مانع این کار میشود مانند رویاهای حاضران که با واقعیتشان در هم گیر میافتند.
۸- رُز هوبارت، ۱۹۳۶، کارگردان: جوزف کورنِل
جوزف کورنل یکی از برجستهترین سورئالیستهای آمریکایی بود که به خاطر مجسمههای جعبه آینه و عشقش به ستارهها شهرت داشت. «رز هوبارت» فیلمی است که کرنل سال ۱۹۳۶ ساخت با برش و ویرایش مجدد موشکافانه از فیلم ماجراجویانه «شرق بورنئو» بیشتر برای بخشهای مربوط به بازیگر نقش رز هوبارت.
کورنل با تمرکز روی واکنشهای شخصیت بهجای کنش روایی و ترتیب دادن مجدد صحنه برای اهداف کاملاً متفاوت، روایت اصلی را کاملاً ساختارشکنی کرده و کل منطق فیلمهای جریان اصلی را وارونه کرده و از یک محصول سرگرمی، اثری خودکار با کیفیت سورئالیستی، حسی و عاطفی ساخته است.
۷- خون یک شاعر، ۱۹۳۲، کارگردان: ژان کوکتو
نخستین قسمت از سهگانه کلاسیک اورفئوس ژان کوکتو، «خون یک شاعر»، هزارتوهای ذهن درونی را کاوش میکند، اما نه هر ذهنی، بلکه ذهن یک هنرمند. فیلم کوکتو با ارزش تولید بالاتری نسبت به بیشتر فیلمهای سوررئالیستی اولیه، شبهفانتزی به نظر میرسد. هنرمند از طریق آینه وارد دنیاهای دیگر میشود، با موجودات و مکانهای غریب مواجه میشود که بیشتر ساختههای ذهن خودش هستند، آنها و خودش را نابود میکند، به جاهای دوردست میرسد و به ناشناختهها سفر میکند. او از طریق هنرش به درون خودش کشیده میشود، مانند آلیس که داستان، او را به سرزمین عجایب میبرد. خون یک شاعر به دنبال بهرهبرداری از ناخودآگاه نیست، بلکه به دنبال فضاهای بینابینی آگاهی، غیرمنطقی بودن و غریزه است. خون یک شاعر ترجمه بصری باطن یک فرآیند هنری و معکوس خلاقیت است.
۶- سایههای نیمروز، ۱۹۴۳، کارگردان: مایا دِرن
سایههای نیمروز صرفاً رویاها را کاوش نمیکند، بلکه یک کابوس سینمایی است. زن جوانی با بازی مایا درن کارگردان و نویسنده، پس از دیدن شخصی در خیابان به خانه میآید. او روی کاناپه خوابش میبرد و خواب چهرههای کلاهدار، کلید، گل، چاقو، آینه و صورتهای آینهای را میبیند. مرگ، خود و بیم با سرعت یکنواخت و رؤیایی فیلم برانگیخته میشوند. سایههای نیمروز فیلمی تأثیرگذار بر سینمای تجربی آمریکای پس از جنگ بود و با فیلم نوآر و همچنین سوررئالیسم پیوند خورده است. این فیلم را الکساندر هاکنشمید، همسر آن زمان درن نوشت و فیلمبرداری کرد.
۵- بابونهها، ۱۹۶۶، کارگردان: ویهرا چیتیلُوا
فیلم سوررئالیستی، شهوتانگیز و کمدی فانتزی «بابونهها»، فیلمی بنیادی از موج نوی چکسلواکی است. این فیلم درباره دو دختر به نامهای ماری اول و ماری دوم است که به این نتیجه میرسند «اگر دنیا فاسد شود، آنها هم فاسد میشوند». این دو دختر با کنار گذاشتن زندگی اخلاقی و نجابت، درگیر تمایلات لذتجویانه و بیمنطق میشوند. آنها مشروب مینوشند، به مهمانی میروند، از مردان کلاهبرداری میکنند، غذا میخورند و با غذا میجنگند، روی میز میرقصند و موادی که ظاهر فالیک دارند از بین میبرند. غذای زیادی در این فیلم وجود دارد، آنقدر که این فیلم به دلیل ترویج اسراف توسط دولت شوروی سانسور شد.
بابونهها از نظر سبکی و روایی غرق شهوت و حس است. تماشاگر با تماشای این فیلم سفری به خویشتن محض میکند، یک جشن سینمایی که شما را سیر میکند تا حدی که احساس تهوع کنید. این فیلم به روشهای مختلف و گاهی متناقض، درک شده است. این فیلم انتقاد از افراط، مصرفگرایی، اقتدارگرایی، جنگ، ارزشهای نهادی، مردسالاری و استفاده ابزاری و کودکپنداری زنان در هنر تلقی شده است.
۴- مرز، ۱۹۳۱، کارگردان: ماریو پِشوتو
مرز یک فیلم محصول ۱۹۳۱ است که اسطوره آن تقریباً به اندازه خود فیلم جذاب است. تنها فیلم بلند ماریو پِشوتوی شاعر که سال ۱۹۳۱ یک شکست تجاری بود اما طرفداران پرشور و مشهوری مانند وینیسیوس دی مورایز (نویسنده) را به خود جلب کرد. با تخریب شدید تصاویر چاپی در سال ۱۹۵۹، تنها نسخه شناختهشده فیلم نگه داشته شد، سپس توسط دیکتاتوری نظامی برزیل در دهه ۶۰ توقیف شد، سپس یک بار دیگر از توقیف درآمد. این فیلم به عنوان بخشی از پروژه جهانی سینمای مارتین اسکورسیزی، اکنون بخشی از مجموعه کرایتیون است و یک صحنه آن برای همیشه از دست رفته است.
این فیلم درباره یک مرد و دو زن است که در یک قایق سرگردان هستند. همانطور که آنها در دریا رانده میشوند، حتی سعی نمیکنند برای نجات جانشان تلاش کنند. داستان پسزمینه آنها را از طریق فلاشبک میبینیم. مرز که به درستی این نام برایش انتخاب شده، درباره محدودههای مبهم جسمانیت و لمسناپذیری، حافظه و خیال است. فلاشبکهای هر یک از شخصیتهای بینام در یکدیگر رخنه میکنند و مانند جزر و مد در حال ورود و خروج از زمان حال هستند.
۳- طلسمشده، ۱۹۴۵، کارگردان: آلفرد هیچکاک
طلسمشده یک فیلم سوررئالیستی نیست، حتی نمیتوان آن را یک فیلم پساسورئالیستی مانند بابونهها یا جاده مالهالند نامید. با این حال، فیلمی است که تقریباً به عنوان یک فرانقد درباره سوررئالیسم عمل میکند و نمونه کاملی است که نشان میدهد هالیوود چگونه بخشهایی از سورئالیسم را در فیلمهای اصلی خود جذب کرده است. طلسمشده یک فیلم مهیج/عاشقانه با بازی گریگوری پِک و اینگرید برگمن است که به عنوان روانشناس در یک کلینیک روانی کار میکنند.
این فیلم مستقیماً به شیفتگی اوایل قرن به روانکاوی و نظریههایی میپردازد که سوررئالیسم را تحت تأثیر قرار دادند. در این فیلم به مضامینی مانند عشق دیوانه، جنون، فراموشی، عقده گناه، رویاها، هویت و ناخودآگاه حتی در یک روایت استاندارد میپردازد. مانند بسیاری از فیلمهای هالیوودی آن زمان، بهویژه فیلمهای نوآر، یک سکانس رویایی کاملاً سورئالیستی را نشان میدهد که این یکی را سالوادور دالی نقاشی کرده است.
۲- جاده مالهالند، ۲۰۰۱، کارگردان: دیوید لینچ
آثار دیوید لینچ را میتوان با خیال راحت، شاید بیشتر از هر کارگردان معاصر دیگری، در دسته پساسوررئالیست قرار داد. این فیلم یکی از شاهکارهای او و داستان بازیگر باانگیزهای به نام بتی اِلمز و ریتا است، زنی که پس از زنده ماندن از یک تصادف رانندگی دچار فراموشی شده و این دو تلاش میکنند آنچه را که برای او اتفاق افتاده، کنار هم بگذارند.
لینچ مانند سریال معروفش «تویین پیکس»، ژانرهای معمایی و جنایی هیجانی را از طریق ترس سورئالیستی در این فیلم وارونه کرده است. این فیلم نیز مشابه سایههای نیمروز از مایا درن، کیفیتی کابوسوار و رویکردی چرخهای و فردی دارد که در آن واقعیت در اسرار ضمیر ناخودآگاه ذوب میشود.
۱- سال گذشته در مارینباد، ۱۹۶۱، کارگردان: آلن رنه
این فیلم یک تور پیچیده درون هزارتوی زمان، ذهن، حافظه و خودفریبی است. در یک هتل مجلل، مردی به زنی نزدیک میشود و ادعا میکند آنها یک سال قبل در مکانی مشابه رابطه جنسی داشتند. زن آشنایی با او را انکار میکند و دو نفر آنها همراه یک مرد سوم که شاید شوهرش باشد یا نه، به بررسی ماهیت رابطه ادعاشده میپردازند.
این فیلم خطوط بین حافظه، داستان و واقعیت، بین زمان و مکان و بین مکان فیزیکی و ذهن را محو میکند، بسیار به روش فیلم «مرز». مارینباد کیفیت سکوتی ژرفاندیشانه و تقریباً ظالمانه دارد. در یک روایت چرخهای، خاطرات در تضاد هستند و بیش از حد بر یکدیگر تحمیل میشوند. این برداشت در کارگردانی، آرایش و سایههای دراماتیک و غیرواقعی منعکس شده است. طراحی لباس این فیلم بر عهده شانل بوده و در ترکیب با کارگردانی منحصر به فرد، این فیلم به زیباترین فیلم بین تمام فیلمهای سوررئالیستی تبدیل شده است.