به بهانه پنجاهوچهارمین سالگرد درگذشت «پیردختر دنیای مد»
کوکو شانل، دختر فراری که لباس زنان جهان را عوض کرد
تنها مانکن بوتیک دوشیزه کوکو خودش بود که هر روز یکی از لباسها را میپوشید و با کلاههای جدید در جلوی مشتریان مانور میکرد.
اول صبح؛ ساعت نه شامگاه دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۴۹ در یکی از آپارتمانهای بزرگ هتل «ریتس» پاریس دوشیزه گابریل بونور شنل معروف به «کوکو شانل» و «پیردختر دنیای مد» تنهای تنها در سکوت مطلق و در حالی که روی تختخواب مجلل خود دراز کشید بود چشم از جهان فرو بست. ده روز بعد هما سرشار در مجلهی «زن روز» روز (شمارهی سوم بهمن ۱۳۴۹) به مناسبت درگذشت او گزارش جالبی از زندگی حرفهاش منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
کوکو مشهورترین زن طراح فرانسوی که هشتادو هفت سال از سنش میگذشت دچار یک ناراحتی قلبی شد و نتوانست در مقابل آن مقاومت کند و خود را به مرگ و ابدیت تسلیم کرد.
وقتی اعضای خانوادهاش به وسیلهی خدمتکار هتل از وخامت حال او مطلع شدند و بر بالینش شتافتند دیگر خیلی دیر شده و قلب اعجوبهی پیر و مشهور دنیای مد از جنبش و حرکت باز ایستاده بود. کوکو کلکسیون بهارهی خود را نیمهتمام گذاشته و جزو تاریخ شده بود. مرگ او هم چون رفتار همیشگیاش آرام و موقرانه و غافلگیرکننده بود. یکی از اقوام دور کوکو گفت: «مادموازل شانل حتی تا چند ساعت قبل از مرگ برای کلکسیون جدید بهارهاش کار میکرد. کلکسیونی که آخرین کار او بود. او معتقد بود که برای بهار آینده انقلاب تازهای در مد و شیکپوشی به وجود میآورد و از زن بهار سال ۱۹۷۱ چهرهای دلپذیر میسازد.»
کوکو بیش از شصت مدل این کلکسیون، یعنی تقریبا تمام لباسهایش را تهیه کرده بود و دیگر کار مهمی در پیش نداشت. چندین سال بود که هنگام تهیهی کلکسیون جدید خود با خنده میگفت: «این آخرین کاری است که انجام میدهم!»
و عجیب آنکه هیچیک از اطرافیانش این بار جملهی همیشگی او را از دهانش نشنیدند. هنوز کسی دقیقا نمیداند که این ملکهی بیتاجوتخت دنیای مد برای بهار سال ۱۹۷۱ چه طرحهایی پیشبینی کرده است ولی آنچه مسلم است او در این کلکسیون آخری از تمام احساس و قدرت خود کمک گرفت تا نقطهی پایانی بر کار خویش بگذارد.
این کلکسیون همانطور که خود کوکود تعیین کرده بود از طرف موسسهی شانل در روز ۲۶ ژانویه به معرض نمایش گذارده خواهد شد و تغییری در برنامه به وجود نخواهد آمد.
کوکو که بود؟
اندامی لاغر، چشمانی ریز و نافذ و پوستی لطیف و ابریشمی داشت. کوکو شانل تنها زنی بود که توانست در عرصهی رقابتهای سرسخت بینالمللی مدت سیوپنج سال پابهپای مردان مشهور عالم مد جلو بیاید و نام مزون خود را همچنان بر سر زبانها نگاه دارد. زنی بود با یک زندگی عجیب و پرماجرا که بنا به گفتهی خودش چهل سال اول زندگیاش زمانی اعجابآور و خواندنی است.
کار طراحی او در دو دورهی مختلف با چهارده سال فاصله دنبال میشود: از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۹ و از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۷۰. در سال ۱۹۱۹ وقتی شروع به کار کرد زنی بود جوان و دوستداشتنی که سیوشش سال از عمرش میگذشت. قبل از آنکه در عرصهی مد و شیکپوشی شناخته شود استعداد خود را در زمینهی مشاغل مختلف سنجید. خودش میگفت: «دوران کودکی من سخت و ناگوار گذشت. عمههایم که مرا نگهداری میکردند به اجبار از من میخواستند که تمام روز کار کنم و در خانهداری زحمت بکشم. کمکم زیر بار این کار طاقتفرسا خرد شدم و بالاخره تصمیم خود را گرفتم و یک روز از نزد آنها فرار کردم و به پاریس آمدم. در آن روز دست خالی و بیکس بودم و تنها داراییام لباسی بود که بر تن داشتم. پدرم قبل از آنکه من قادر به شناختش باشم فوت کرد و مادرم هم در ششسالگی مرا تنها گذاشت و به دیار باقی شتافت.»
در شهر کوچک «اکس» گابریل که در تب شهرت و معروفیت میسوخت به تمرین آواز و رقص پرداخت. رفت و آمد او در کافههای کوچک و سالنهای رقص این شهر موجب آشناییاش با دو مرد جوان شیکپوش شد و همین آشنایی منجر به فرار از خانهی عمهها و رفتن به پاریس گردید.
در ۱۷ سالگی او را در پاریس میبینیم که با یک ثروتمند جوان و بیکاره میگردد و زندگی آرام و راحتی را میگذراند و آن روزها دوران طلایی شهر پاریس بود. «گابریل» جوان در همین ایام با ولع عجیبی به یادگیری پیانو میپردازد و به هنرمندان عشق میورزد و در محیطهای هنری رفت و آمد میکند.
کمکم دوستان مشترک اسم تازهای برایش میتراشند و او را «کوکو» مینامند و او این نام را تا هنگام مرگ برای خودش حفظ میکند.
اطرافیانش در مورد کوکو میگویند: «او بیش از آنکه زیبا باشد یک زن است و بسیار شیکپوش» در آن ایام لباسهایش را از مزون «ورث» انتخاب میکرد و جزو پیشتازان مدهای جدید بود. کارهایش گاهی اوقات نوجویانه و شجاعانه به نظر میرسید. مثلا هنگامی که کوکو موهایش را کوتاه کرد و از بلندی دامنهایش کاست، هنوز برای زنان پاریس این کار عجیب و بسیار نو و کمی گستاخانه بود. کوکو همیشه میگفت: «عشق از نظر من گرمی محبتها و نوازشهاست توام با نجابت. و اما شهوت؟ اگر با این احساس آشنا هستید خودتان را از پنجره به پایین بیندازید چون با عشق فاصلهی زیادی دارید.»
عشق یا شهوت؟ کسی نمیداند ولی قبل از شروع جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) شانل به یک جوان انگلیسی بسیار زیبا و ثروتمند که صاحب معدنهای زغالسنگ بود دل میبندد و تنها برای چند ماه در کنار او احساس خوشبختی میکند ولی جوان ثروتمند از طرف والدینش به انگلستان فراخوانده میشود و شانل خسته از غمها و نگرانیهای این عشق کوتاهمدت برای سرگرمی خود یک بوتیک کوچک کلاهفروشی در خیابان کامبون پاریس میگشاید.
اختراع زن مدرن
زمانه هنگام سختگیریهاست، جنگ مخرب بینالمللی، خشونتها و صرفهجوییهای مالی به ارمغان آورده است. شانل در بوتیک خود علاوه بر کلاه، شالگردنهای پشمی، پولیور و شلوارهای زنانه را هم که کاری عجیب و بسیار تازه بود به معرض فروش میگذارد. روی هم رفته او بدون آنکه خودش متوجه باشد مشغول اختراع زنی میشود که مدرن و شیک است و عوض دامن، شلوار میپوشد و عوض روسری، کلاه به سر میگذارد و شالگردنهای زیبا به گردن میبندد. به همین جهت خیلی زود مشهور میشود و در جوامع بالا و بین زنان اشراف شناخته میشود.
تنها مانکن بوتیک دوشیزه کوکو خودش بود که هر روز یکی از لباسها را میپوشید و با کلاههای جدید در جلوی مشتریان مانور میکرد. در آن سال و زمانه هنوز مانکن شدن برای زنها کاری جلف محسوب میشد. کوکو قیافهای جدی ولی پرهیجان و اندامی لاغر و کشیده و ظاهری شیک و تقریبا مردانه داشت. چیزی شبیه یک لوبیای سبز! هرچه میپوشید جلب توجه میکرد و بر جلوهاش میافزود. حرفهایش هم جالب و تازه بود. لباسهایی برای زنان میلیونر و دوشسها و زنان لرد میدوخت و به تن آنها میکرد و به شوخی میگفت: «چقدر این حالت فقیرانهای که در این لباس پیدا کردهاید به شما میآید»!
و همان زنها لباس را میپوشیدند و با افاده و تکبر به دیگران میگفتند: «میبینید؟! برای کوکو فقیر بودن یعنی پوشیدن یک لباس مشکی زیبا همراه با چند انگشتر و گردنبند و گوشوارهی برلیان و یک عطر مستکننده و دلپذیر. راستی جالب نیست؟!»
بدین ترتیب از سال ۱۹۱۹ زندگی مجلل و اشرافی کوکو شروع میشود. او حالا ملکهی دوران طلایی پاریس است. پرنس گانر، لرد بیوربروگ روزنامهنگار مشهور، وینستون چرچیل و بسیاری دیگر از مشاهیر دوستان او هستند. بعد از رفتن آن جوان انگلیسی مدتی او را با دوک بزرگ دیمتری روسیه که از میلیاردرهاست در محافل میدیدند. در آن هنگام مردان فراری و ثروتمند روسیه که از انقلاب کمونیستی گریخته بودند در پاریس مدر روز بودند و زنان شیک سعی میکردند با آنها دوست شوند. همین دوک روسی چند تن از پرنسهای فراری روسیه را به کوکو معرفی میکند تا مانکن او بشوند. شهرت او هر روز زیاد و زیادتر میشود. بوتیک خیابان کامبون دیگر کوچک شده است و کوکو تمام ساختمان شمارهی ۳۱ خیابان کامبون را میخرد. هرجا میرود موجی از خبرنگاران دورش را میگیرند و هرچه میپوشد فورا کپیه میشود و ایدههایش را فروشگاههای بزرگ پاریس خریداری میکنند. یک روز در میدان اسبدوانی شانیتی هنگامی که مشغول تماشای مسابقه است، سردش میشود و پولیور یک اسبسوار را به امانت میگیرد و میپوشد و از فردا تمام زنان شیکپوش پاریس به تقلید از او پولیور اسبسواری بر تن میکنند. نفوذ و قدرت او در اشاعهی مد به اندازهایست که هنگام معرفی شدن به یک ژنرال عالیمقام لباس مشکی سادهای میپوشد. لباسی که تا قبل از آن روز تنها در مراسم عزاداری مورد استفاده قرار میگرفت ولی از آن به بعد پوشیدن لباس مشکی برای مراسم رسمی و کوکتلپارتی مدر روز میشود.
یک شخصیت استثنایی
در سال ۱۹۲۲ کوکو «ارنست بو» را ملاقات میکند. این مرد در شهر «گراس» عطرفروش است. از همین دوستی ساده عطر مشهور و بینظیر «شانل شماره ۵» که اولین عطر اوست به وجود میآید. شانل شماره ۵ هنوز بعد از ۴۸ سال یکی از مشهورترین و پرطرفدارترین عطرهای فرانسه به شمار میرود. بوی این عطر که کاملا تازه و انقلابی بود مخلوطی است از بوی گلهای یاسمن، رز، بنفشه و الدئید.
در همین سال است که کوکو با دوک وست مینستر رجل سیاسی کشور انگلیس آشنا میشود. مردی که سنش از چهل گذشته بود ولی در عوض پسرعموی پادشاه انگلستان بود و ثروتی افسانهای داشت. دوک برای کوکو ویلای مجللی در هفت کیلومتری «مونت کارلو» بنا میکند و دکوراسیون بینظیری برایش تهیه میبیند. در خیابان مشهور «فوبور سنت اونوره» پاریس که محل اشراف است یک آپارتمان هتل «لوزون» را برایش کرایه میکند و در منطقهی نرماندی برایش یک شکارگاه خصوصی میخرد تا گاهگاهی به اتفاق در آنجا به شکار بپردازد.
مزون خیاطی شانل به موازات ثروت خود او تا سال ۱۹۳۲ بزرگتر و بزرگتر میشود. در آن هنگام دیگر کوکو به لباس قانع نیست بلکه پارچهی شانل، تریکوی شانل، کیف شانل، جواهرات شانل را هم میآفریند. در این زمان که اوج شهرت و نفوذ پراقتدار اوست زنهای اشراف باید قبلا به وسیلهی نامه از او وقت بگیرند چون دوشیزه خانم شانل وقت زیادی ندارد و بسیار گرفتار است.
کوکو در سال ۱۹۶۸ گفت: «در سال ۱۹۳۲ من متجاوز از دو هزار و چهارصد نفر کارمند و خیاط داشتم در حالی که امروز این عده به پانصد نفر رسیدهاند.»
در سال ۱۹۳۲ شانل سالانه سیودو هزار دست لباس میدوزد و به فروش میرساند و عطرهای بیشمار دیگری چون «گاردینا»، «۲۲»، «چرم روسیه» به وجود میآورد. حالا رقم درآمد سالیانهی او به هفتصد میلیون فرانک رسیده است!
از همان ایام کوکو قسمتی از درآمد خود را خرج تربیت کردن و به شهرت رساندن هنرمندان جوان میکند و برای آنها مقرری در نظر میگیرد. این حمایت دلسوزانه به قدری سر و صدا میکند که روزنامههای فرانسوی مزون شانل را «دفترچه خیریهی مادموازل بزرگ» مینامند.
«ژان کوکتو» نویسندهی مشهور میگفت: «بدون کوکو، پیکاسو هرگز پیکاسو نمیشد»! «موریس ساکس» نویسندهی آلامد سالهای طلایی نوشت: «پاریس با یک حرکت دست یا چشم کوکو از او اطاعت میکند.»
روابط و عشقهای پرسروصدای او، قدرت مدیریتش، شیطنتهایش، جواهرات افسانهایاش (در آن هنگام تنها یکی از گردنبندهای مرواریدش بیست میلیون فرانک ارزش داشت)، طرحهایش، رفتار و حرکاتش، مهربانیهایش و حتی بزرگواری و بخشش و شیرینزبانیهایش از او یک شخصیت استثنایی و یگانه میآفرین. شخصیتی جذاب، دوستداشتنی و در عین حال غیر قابل تحمل و عصبی!
در این ایام دوک «وست مینستر» که بیش از پیش به کوکو علاقمند شده است و میبیند مشهورترین زن پاریس به او دلبستگی دارد از وی تقاضای ازدواج میکند به شرطی که بوتیکش را ببندد؛ ولی کوکو به او پاسخ میدهد:
- چرا ازدواج کنیم؟ ما که با هم هستیم و مردم نیز ما را همینطور دیدهاند و قبول دارند. من حاضر نیستم بچهای را که با این همه زحمت بزرگ کردهام به خاطر عشق رها کنم! من زن کار و شهرت هستم، نه زن آشپزخانه.
عشق در میزند… و این هنگامی است که کوکو از شهرت و موفقیت خسته شده و به دنبال انسان تازهای میگردد. یک مرد جوان ایتالیایی تصمیم میگیرد به پاریس برود و بخت خود را بیازماید. او «چیا پارلی» است و رقیب تازهی شانل. حالا کوکو پنجاهدوساله است. تعدادی از مشتریان نوخواه او به طرف مزون جدید متمایل میشوند و او را رها میکنند. این ناراحتی و کسادی با غم بزرگ از دست دادن «پل ایریب» هنرمند بزرگ و دوست قدیمیاش، کوکو را غمزده و متالم میکند. حالا دیگر ستارهی اقبال و شهرت او رو به افول گذاشته و روز به روز وضع کسب و کار سختتر میشود. در سال ۱۹۳۶ کوکو شانل این لویی چهاردهم کشور مد و شیکپوشی احساس میکند که قدرت مطلق و مستبدانهاش رو به زوال است و غول گرانی و کمبود اجناس از یک طرف و چهرهی پلید جنگ از طرف دیگر باعث بزرگترین تغییرات در زندگی اجتماعی و سیاسی اروپا میشود به طوری که کوکو خسته، نا امید و مایوس کارش را در سال ۱۹۳۸ رها میکند و مزون خود را قبل از شروع جنگ میبندد و خودش نیز در افکار عمومی گم میشود و دوره اول سلطنت مستبدانهاش پایان میپذیرد.
این فراموشی چهارده سال تمام طول میکشد. شانل در پاریس، در سوئیس، در آمریکا بیکار و پولدار ول میگردد ولی از بیکاری، از تنآسایی و ول گشتن و چیزی خلق نکردن بدش میآید.
در سال ۱۹۵۰ کمکم شایعاتی در پاریس شنیده که «کوکو» تصمیم دارد مزونش را مجدادا باز کند. مدتی جستوجو میکند تا تمام همکاران و دوزندگان قدیمیاش را پیدا کند. بالاخره آنها را مجددا دور هم جمع میکند و در سال ۱۹۵۴ شصت مدل جدید خود را عرضه میکند به هنگام نمایش مدهای تازه خود کوکو از بالای پلکان آینهای مشهورش شاهد عکسالعمل تماشاگران و منتقدین است.
مطبوعات او را تحویل نمیگیرند و منتقدین شروع به تمسخر و انتقاد میکنند. هیچکس دیگر مایل نیست مدهای قدیمی پانزده سال پیش را مجددا ببیند. در آن هنگام خود «مادموازل شانل» میگوید:
- چرا مجددا بازگشتم؟ برای اینکه خسته شده بودم و حوصلهام سر رفته بود. من شکست را به مراتب بیشتر از پوچی و خلأ دوست دارم.
با این همه کوکو کارش را رها نمیکند مادام «کولت» نویسندهی مشهور فرانسوی که او را میپرستید، بعدها گفت: «کوکو از شکست اول درست شبیه یک گاو نر سیاه خشمگین شده است او به دنبال فرصت برای زدن یک ضربهی کاری میگردد.»
بله او آمادهی حملهی دوم بود و بسیار عصبانی. مدت زیادی به دقت به جستوجو و مطالعه میپردازد. قیافههای تازهای برای مانکنی انتخاب میکند و سالن خود را به صورت مدرن تزئین میکند. خودش در همان ایام میگفت:
- مدت پنجاه سال است که مردم مرا مشغول کارهای مختلف دیدهاند. حساب کردن، لباس دوختن، فروشندگی کردن و سر و صورت دادن به کارها و… ولی حالا خواهند دید که من برای چه کاری ساخته شدهام…
و او به هنگام گفتن این جملات هفتاد و یک سال داشت. امید به پیروزی و خلاقیت او را جوان و شاداب نگهداشته بود و حتی در آستانهی هفتادسالگی شوق به زندگی، ترقی و شهرت و کار در او میجوشید. او حتی در هفتادسالگی هم به فکر مرگ و دنیای دیگر نبود!
در این سالها میگوید:
- مردم به کلی مفهوم شیکپوشی را فراموش کردهاند. شیکپوشی کاملا با عامیانه بودن فرق دارد. من تنها به فکر زنها هستم و در این راه ذوق و سلیقهی کاسبکارانهی مزونهای مختلف طراحی برایم کوچکترین اهمیتی ندارند. این اصلا صحیح نیست که زنها را به صورت عروسکهای کوکی درآورند و شخصیت آنها را نادیده بگیرند. من یک بار در سالهای پیش به آزادی و استقلال شخصیت زنها کمک کردم و امروز هم دوباره این کار را شروع میکنم.
یک جهش بزرگ
حوادث نشان داد که شهرت و معروفیت دیگر به او پشت نخواهد کرد. یک سال بعد شانل برای کار جدیدی مجهز میشود که کمتر از اولی نخواهد بود ولی این بار او کار خود را در تنهایی و انزوا شروع خواهد کرد.
او دیگر با کاخها، هتلهای گرانقیمت، کشتیهای تفریحی خداحافظی میکند و در یک آپارتمان هتل ریتس اقامت میجوید. او دیگر مهربان و خندهرو نیست. خشک و جدی با قیافهای اخمآلود و نگاهی تلخ از همه کناره میگیرد و تنها کسانی را میپذیرد که دوستشان دارد و چیزهایی را در آپارتمانش نگاه میدارد که به آنها علاقمند است. او دیگر از خبرنگاران گریزان است و به هیچ وجه علاقهای به مصاحبه کردن ندارد.
کوکو با شروع کار تازهاش آتش یک انقلاب را در دنیای مد دامن میزند. دیورها، بالانسیاگاها، جیونچیها و جوانان دیگر طراح احساس میکنند که با وجود پانزده سال فاصلهی کوکو هنوز نفوذ خود را از دست نداده است. زنها خیلی راحت دوپیسهای تولید او را که آستر ابریشم دارد به تن میکنند. مشتریهای تازهای برای مزون او سر و دست میشکنند، مارلن دیتریش، سوفیا لورن، باربارا استرایسند بتینا، جین مورو همه به سراغ او میروند، نیمی به خاطر شیکپوشی و نیمی به خاطر علاقهی شخصی، از رنگها و طرحهای او استفاده میکنند. خانم پمپیدو همسر نخستوزیر فرانسه هم از مشتریهای پر و پاقرص او میشود که تا این اواخر نیز دوپیسهای مشهور او را مرتبا به تن میکند.
او دیگر در تاریخ مد جهان وزنهای با ارزش شده و جای پایش را محکم گذاشته است. در سال ۱۹۵۷ کوکو شانل جایزهی اسکار مد را میگیرد و به دریافت لقب «بانفوذترین طراح قرن بیستم» نایل میشود. و از این ماجرا چهارده سال طلایی میگذرد تا اینکه بالاخره نوبت به مرگ میرسد.
تنهایی و استراحت
به هنگام مرگ، مزون شانل دیگر متعلق به کوکو نبود. چند سال قبل آن را به قسمت عطرفروشی فروخت و در ازای آن سالیانه مقدار زیادی به عنوان پورسانتاژ دریافت میکرد. کشور آمریکا علاقهی زیادی به او نشان میداد ولی کوکو هیچوقت از این کشور خوشش نیامد. هنگامی که از او برای افتتاح اولین شب نمایش کوکو در برادوی دعوت کردند (دسامبر ۱۹۶۹) دعوت را رد کرد و در برادوی حضور نیافت. این تئاتر که شرح زندگی عجیب او بود با موفقیت بینظیری روبهرو شد و کاترین هپبورن شصتساله نقش او را به عهده گرفت.
کوکو تا مدتها با نگاه کردن به عکسهای کاترین هپبورن با تحسین میگفت: «ولی چگونه او توانست به این خوبی کارهای مرا تقلید کند.»
از هنگامی که کوکو در نزدیکی لوزان منزل بزرگی کنار دریاچهی ژنو خریداری کرده بود اغلب وقت خود را بین ژنو و پاریس تقسیم میکرد و برای استراحت به آنجا میرفت.
او با سرسختی در برابر موج جدید مینی و ماکسی و مدهای عجیب دیگر مقاومت میکرد و مدسازان انقلابی را به باد انتقاد میگرفت و طرحهای جدید آنها را دیوانهوار و جنونآمیز میخواند. مردم پاریس هنوز خاطرهی آخرین مصاحبهی تلویزیونی او را در سال ۱۹۶۰ از یاد نبردهاند که چگونه با جملاتی تعرضآمیز به مدسازان دیگر تاخت و گفت: «شما با لخت کردن زن به حیثیت و شرف او توهین میکنید. لباس هم میتواند شیک باشد و هم نجیبانه، چرا با بدن زن تجارت نامشروع میکنید؟»
انرژی و قدرت او به حدی بود که غرور و خودپسندی عجیبی در روحیهاش به وجود آورده بود. به طوری که همیشه از خود میپرسید: «بعد از مرگم چه کسی جانشین من خواهد شد؟» و در حالی که با تاسف سرش را تکان میداد گفت: «هیچکس، واقعا هیچکس.»
شاید همانطور که خودش میگفت هیچکس دیگر نتواند حقیقتا و آنطور که شایستهی شخصیت خود اوست جانشین خلفی برای کوکو شانل باشد.
شیکپوش یعنی چه؟
در اینجا قسمتهایی از یک مصاحبهی پرسروصدای کوکو شانل را با «جو باری» روزنامهنگار مشهور آمریکایی به نظرتان میرسانیم. شاید جو باری تنها روزنامهنگاری باشد که توانست مدتی دوستانه و صمیمانه با کوکو شانل حرف بزند.
جو: به نظر شما یک زن در چه سنی پیر میشود؟
کوکو: بعد از چهلوپنجسالگ هیچکس نمیتواند بگوید جوان است. کسی که سعی میکند عکس این موضوع را قبول کند دیوانه است. ولی به نظر من زن باید جوانتر از سنش لباس بپوشند. هر زنی در هر سن میتواند جذاب و مقاومتناپذیر باشد.
جو: چگونه؟
کوکو: باید صفات دیگری چون مرموز بودن را جانشین جوانی کرد و نباید ادای «لولیتا» و دختران سکسی ۲۰ساله را درآورد. شیکپوشی به دختربچههایی که تازه بالغ میشوند تعلق ندارد بلکه زنانی که شخصیت خود را یافتهاند باید شیکپوش باشند.
جو: شیکپوشی چیست؟
کوکو: شیکپوشی با پول ارتباطی ندارد و در ضمن ضد بیقیدی و سهلانگاری است. یک زن میتواند سر تا پا جواهر و پوست و لباس گرانقیمت باشد ولی شیکپوش نباشد. اگر زنی زشت باشد مردم به چهرهاش عادت میکنند ولی به بیقیدی و لاابالیگری او هیچوقت عادت نمیکنند. البته شیکپوشی تنها در لباس و توالت مرتب نیست. چند کیلو وزن کمتر، طرز راه رفتن، طرز نشستن و برخاستن، و آداب درست حرف زدن در شیکپوشی و خانمی هر زنی بسیار موثر است. آنچه به نظر من در زن مهم است زیباییاش نیست بلکه جذابیت اوست.
جو: چه پیغامی برای زنهای دنیا دارید؟
کوکو: شایعد تعجب کنید اگر بگویم برای خوشبخت شدن بهتر است که یک زن روال طبیعی زندگی زنانه را دنبال کند و سعی نکند که جای مرد را در دنیا بگیرد. تبعیت نکردن از قراردادهای اجتماعی و به دنبال آرزوها و هوسهای شخصی رفتن احتیاج به ارادهی زیادی دارد، وانگهی در آخر این راه آنچه وجود دارد تنهایی است. شاید هیچ زنی بهتر از من این حقیقت را درک نکرده باشد که زن از طریق موفقیت در شغل و کار خوشبخت نمیشود. برای یک زن زندگی کردن در کنار یک شوهر (حتی اگر این شوهر چاق و غیر قابل تحمل شده باشد) به مراتب بهتر از آشنا شدن با تنهایی است. زن خلق شده است تا مادر شود، خانواده و شوهر داشته باشد و حتی روزی لذت مادربزرگی را حس کند.
جو: پس اجازه بدهید بپرسم چرا خودتان هیچوقت ازدواج نکردید؟
کوکو: به خاطر «بچهام». منظور من از بچه «مزون شنل» است که بیش از هر چیز دیگر به آن علاقمندم. در زندگیام دو بار به دو مرد علاقمند شدم ولی هیچکدام از این دو نتوانستند درک کنند که یک زن با وجود ثروت زیاد هم میتواند عاشق کارش باشد و هم عاشق یک مرد. علاوه بر این من همیشه احساس میکردم زن و شوهرهایی که میبینم خیلی از یکدیگر دلخور هستند. پس بهتر نبود که روابطم را با «دوک» در همان حد نگاه میداشتم تا هیچوقت از هم دلخور نشویم. من از ازدواج میترسیدم. میترسیدم مخل و مزاحم عشق و کارم باشد!