چگونه می‌توان «فلسفه» را به «شیوه‌ای برای زندگی» تبدیل کرد؟

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

اگر تاکنون ایده‌ای فلسفی را آموخته باشید و سپس سعی کرده باشید که آن را در زندگی روزمره خود به کار ببرید، پس ممکن است به رویکردی که با عنوان «فلسفه به‌عنوان یک شیوۀ زندگی» شناخته می‌شود علاقمند باشید. در اینجا این رویکرد را به صورت ساده و مختصر توضیح خواهیم داد.

اول صبح؛ رویکرد «فلسفه به عنوان یک شیوۀ زندگی» (که از اینجا به بعد برای سهولت، آن را «فبشز» می‌نامیم)، به‌جای اینکه صرفاً به تحلیل مفاهیم یا طرح استدلال‌ها و ساختن نظریه‌ای درباره‌ی جهان بپردازد، بر «عمل به فلسفه در زندگی» تأکید دارد.

این بدان معناست که فرد در رویکرد «فبشز» نه‌تنها به بررسی انتقادی خود و جهان می‌پردازد، بلکه از تمرین‌های عملی نیز استفاده می‌کند تا رفتارهایش را با دیدگاه فلسفی خود هماهنگ سازد. به عنوان مثال، کسی که با این رویکرد به فلسفه می‌پردازد، به جای اینکه صرفا استدلال‌های ارسطو درباره‌ی زندگی فضیلت‌مندانه را تحلیل کند، تلاش می‌کند تا در زندگی شخصی خودش نیز عادت‌های فضیلت‌مندانه را ایجاد کند.

پیر هادوت

در دوران معاصر، کسی که به گسترش رویکرد «فبشز» کمک کرد و آن را در مرکز توجه قرار داد، فیلسوفی فرانسوی به اسم پیر هادوت (۲۰۱۰-۱۹۲۲) بود.

هادوت معتقد بود که بسیاری از فیلسوفان دوران باستان، بر خلاف استادان معاصر فلسفه، بر این باور بودند که تفکر فلسفی باید «زندگی» آن‌ها را شکل دهد و نه اینکه صرفا یک مشغولیت نظری باشد. برای مثال، رواقیان و اپیکوریان نه‌تنها به مباحث نظری می‌پرداختند، بلکه مکاتب فکری‌ای ایجاد کردند که پیوندی میان تفکر فلسفی و سبک زندگی ایجاد می‌کرد.

 1

پیر هادوت

جملۀ مشهور پیر هادوت این بود که: «امروزه فیلسوف نداریم بلکه فقط استاد فلسفه داریم». منظور او این بود که فیلسوفان گذشته، می‌کوشیدند تا فلسفه‌های خود را زندگی کنند؛ فلسفه برای آن‌ها راه و روش زندگی بود؛ اما امروزه این جنبۀ مهم به فراموشی سپرده شده و فلسفه تنها به یک شاخۀ نظری تبدیل شده است.

هادوت استدلال می‌کند که زندگی فلسفی تنها مختص فیلسوفان حرفه‌ای نیست، بلکه هر کسی که بخواهد، زندگی خود را با درکی عمیق از آنچه در حال روی دادن است بگذراند و بخواهد زندگی‌اش را با حقیقت جهان هماهنگ کند، می‌تواند این شیوه را در پیش بگیرد.

تفکر انتقادی درباره‌ی زندگی خوب

اما چگونه می‌توان زندگی فلسفی داشت؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ابتدا شاید بهتر باشد معنای زندگی فلسفی را روشن‌تر کنیم. زندگی فلسفی در واقع تا حدی به معنای «تفکر انتقادی» درباره‌ی زندگی خوب است: چگونه باید وقتم را بگذرانم؟ چه مسیری شغلی را باید انتخاب کنم؟ چه مسئولیت‌هایی نسبت به خودم و دیگران دارم؟

پرسش‌هایی از این دست، بحث‌های فلسفی پویایی ایجاد می‌کنند که افراد مختلف در مواجهه با آن‌ها، دلایل خود را برای پذیرش یا رد یک دیدگاه ارائه می‌دهند. هر کدام از ما نیز با بررسی این دیدگاه‌ها می‌توانیم به تفکر انتقادی بپردازیم؛ یعنی: ارزش و اعتبار نظرات مختلف را بسنجیم، آن‌ها را با سایر دیدگاه‌ها مقایسه کنیم، ببینیم کدام نظرات با ارزش‌های ما همخوانی دارند، و در صورت لزوم در ارزش‌های خود بازنگری کنیم.

تفکر انتقادی درباره‌ی شیوه‌ی زندگی، یک فرآیند همیشگی است؛ یعنی یک سبک زندگی؛ زیرا با تغییر شرایط در زندگی ممکن است مجبور شویم باورهایمان را از نو ارزیابی کنیم. گشودگی ذهنی و اندیشیدن به مسائل، بخش مهمی از زندگی فلسفی است، اما تنها لازمه‌ی آن نیست.

تمرین‌های معنوی

تفکر انتقادی برای زندگی فلسفی ضروری است، اما کافی نیست. مثلا ممکن است ما تصویری روشن از یک زندگی خوب داشته باشیم، اما در عمل نتوانیم بر اساس آن رفتار کنیم. برای مثال، اگر من باور داشته باشم که مصرف‌گرایی بی‌هدف به زندگی خوب آسیب می‌زند، انتظار می‌رود که حداقل تلاش کنم آن را محدود کنم. اما همان‌طور که در طول تاریخ مشاهده شده، انسان‌ها اغلب نمی‌توانند کاملاً مطابق با ایده‌آل‌های خود زندگی کنند.

بنابراین، پذیرش نظری یک ایده کافی نیست؛ بلکه تغییر باید شامل رفتارها، احساسات و سایر جنبه‌های زندگی ما نیز باشد. پیر هادوت استدلال می‌کند که تمرین‌های «معنوی» می‌توانند دیدگاه ما را درباره‌ی جهان تغییر داده و نحوه‌ی تعامل ما با آن را دگرگون کنند.

هادوت تأکید می‌کند که هدف این تمرین‌ها ایجاد تحول شخصی است. از سوی دیگر، این تمرین‌ها «تمرین» نامیده می‌شوند، زیرا درست همانند ورزش‌های جسمی، باید به‌طور مستمر انجام شوند تا فرد بتواند سبک زندگی فلسفی خود را پرورش دهد.

فرمولی برای زندگی فلسفی

برای درک بهتر نحوه‌ی ترکیب تفکر انتقادی و تمرین‌های معنوی، می‌توانیم این چهار مرحله را بررسی کنیم:

مرحله اول: آشنایی با یک نظریه‌ی جدید

فرض کنید که در حال مطالعه‌ی فلسفۀ «اپیکوری» هستید و می‌خوانید که کلید یک زندگی شاد، «جستجوی لذت» است. اما برای رسیدن به این هدف، باید بررسی کنیم که کدام خواسته‌ها واقعاً به لذت منجر می‌شوند و کدام باعث رنج می‌شوند.

مرحله دوم: ارزیابی عادت‌های فعلی‌مان در پرتو این نظریه

برخی خواسته‌ها، مانند ثروت‌اندوزی یا محبوبیت اجتماعی، هیچ‌گاه به‌طور کامل برآورده نمی‌شوند و در نتیجه موجب نارضایتی و رنج می‌شوند. این آگاهی ممکن است باعث شود که متوجه شوم فعالیت من در شبکه‌های اجتماعی ناشی از میل به محبوبیت است.

مرحله سوم: ایجاد یک عادت جدید

با درک این موضوع، تصمیم می‌گیرم برای یک هفته پست گذاشتن در شبکه‌های اجتماعی را متوقف کنم. (زیرا از طریق تامل دریافته‌ام که فعالیت من در این شبکه ناشی از میل به محبوبیت است و چون میل به شهرت و ثروت هرگز به طور کامل برآورده نمی‌شود، ممکن است در نهایت بیش از اینکه به لذت منجر شود، رنج و اندوه را برای من به دنبال داشته باشد).

مرحله چهارم: مشاهده‌ی واکنش‌های درونی و ارزیابی تغییرات

در طول این یک هفته که فعالیتم در شبکه اجتماعی را کنار می‌گذارم، به احساسات و تغییرات خود دقت می‌کنم و بررسی می‌کنم که این عادت جدید چگونه بر کیفیت زندگی من تأثیر گذاشته است.

در نهایت، پس از این آزمایش عملی، می‌توانم با آگاهی بیشتری ارزیابی کنم که آیا این نظریه واقعاً به من کمک کرده تا به زندگی دلخواهم نزدیک‌تر شوم یا نه.

نمونه‌ای دیگر: زندگی مطابق فلسفۀ رواقی

حالا بیایید با استفاده از فرمول بالا، فرایند یک زندگی فلسفی را در چارچوب مکتب فلسفی «رواقی» به صورت مرحله به مرحله بررسی کنیم:

1. یکی از باورهای اصلی در رواقی‌گری این است که بخش زیادی از ترس و اضطراب ما ناشی از تمرکز بر چیزهایی است که خارج از کنترل ما هستند.

2. فرض کنید در موقعیتی قرار بگیرم که باعث احساسات ناخوشایند شود؛ مثلاً در یک آزمون مردود شوم. در این شرایط، باید از خود بپرسم: کدام بخش از این موقعیت در کنترل من است و کدام بخش خارج از کنترل من؟ طبیعتا نمره‌ای که دریافت کرده‌ام و تأثیر آن بر معدل کل من خارج از کنترل من است.

3. رواقی‌ها برای مقابله با این نوع اضطراب (یعنی زمانی که برنامه‌های ما شکست می‌خورند یا از نتیجه‌ی خاصی ناامید می‌شویم) مفهومی به نام «آرامش ذهنی» یا تعادل روحی را پیشنهاد می‌کنند. برای دستیابی به این آرامش، باید بر آنچه در کنترل ماست تمرکز کنیم و انرژی خود را صرف آن کنیم، نه چیزهایی که کنترلی بر آن‌ها نداریم.

4. پس از مدتی تأمل، دیدگاه جدیدی به دست می‌آوریم که به ما کمک می‌کند نظریه را مجدداً ارزیابی کنیم و فرایند را از نو آغاز کنیم.

نتیجه‌گیری

این فرایند را می‌توان برای نظریه‌های گوناگون به کار برد. هر نظریه‌ی فلسفی که در نظر داشته باشید، هدف «فلسفه به‌عنوان شیوه‌ی زندگی» این است که این ایده‌ها را به عمل تبدیل کنیم. این شیوه نه‌تنها درک ما را از نظریه‌ها عمیق‌تر می‌کند، بلکه کمک می‌کند تعهدات فکری خود را با رفتارهایمان هماهنگ کنیم. بهترین راه برای یادگیری این روش این است که خودتان آن را امتحان کنید و به نتیجه‌ی شخصی خود برسید.

 

منبع: فرادید
آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
دیدگاه
پربازدیدها
آخرین اخبار