قدیمی‌ترین شاهدخت ایران کیست؟

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

من، شیلهاک-اینشوشیناک، گستَرَنده فرمانروایی، این یَشم را از پورالیش گرفتم. آنچه دقیق و پرزحمت ساخته شده، من در اینجا قرار دادم و به بارْ-اولی دختر دوست داشتنی‌ام دادم.

اول صبح؛ تصویری از قدیمی‌ترین شاهدخت یافت شده در ایران، او را در حال گرفتن هدیه‌ای از پدرش نشان می‌دهد. همان مسیری را رفت که پدر و برادر بزرگش هم رفته بودند؛ مسیری برای فتح بابل. شیلهاک این‌شوشیناک، همچون شاهان عیلامی قبل از خود در پی قدرت و فتح سرزمین‌های ثروتمند بود. شاهی که نقشی از او به‌جا مانده روی یک سنگ کوچک که هدیه‌ای به دخترش می‌دهد؛ قدیمی‌ترین تصویر از شاهدختی که در ایران یافت شده است.

شیلهاک این‌شوشیناک کسی است که توانست قلمروی عیلامیان را تا بابل در عراق امروز گسترش دهد و تمام حکومت‌های زاگرس را به فرمان خود درآورد. خصلتی که از شوتروک‌نهونته پدرش و کوتیرنهونته برادر بزرگ‌ترش کسب کرده بود. قلمروی پادشاهی شیلهاک این‌شوشیناک وسیع بود و غنایم جنگی بسیار داشت. از دوره او تندیس‌هایی در شوش کشف کرده‌اند؛ غنیمت‌هایی که این خانواده از عیلامیان یعنی شوتروکی‌ها از سرزمین‌های فتح شده به عیلام آوردند. مهم‌ترین‌شان هم قانون‌نامه حمورابی که به فرمان شاه مقتدر بابل ساخته شده بود، و لوح سنگی نرام‌سین شاه قدرتمند اکد که در آن پیروزی خود بر لولوبیان را نشان داده. همان قومی که نقش‌برجسته آنوبانی‌نی از آن‌ها در سرپل‌ذهاب ایران به یادگار مانده اس

این نخستین‌بار نبود که عیلام طعم پیروزی را می‌چشید. پیش از آمدن دودمان شوتروکی‌ها، شاهانی بودند که موفق به پیروزی بر دشمن و زیر فرمان بردن سرزمین‌های همسایه شده بودند. نخستین‌شان هم پوزور این‌شوشیناک پادشاه دودمان اَوان بود که توانست عیلام را از زیر فرمان اکدیان بیرون بیاورد و مستقل کند.

اما شوتروکی‌ها از این فراتر رفتند. آن‌ها بنیان شاهنشاهی عیلام را گذاشتند و به چنان ثروتی رسیدند که در شوش و انشان بناهای بسیاری ساختند. معبد این‌شوشیناک خدای عیلامیان را در شوش بازسازی کردند و دیواره‌هایش را با آجرهای منقوش و کتبه‌دار آراستند. نقشی از یک گاومرد قدرتمند که از آتش پاسداری می‌کند، نمونه‌ای است از نقشی که روزگاری بر دیواره معبد این‌شوشیناک شوش بود. آجرنگاره‌ای که بنا به کتیبه‌اش می‌دانیم به فرمان شیلهاک این‌شوشیناک ساخته شده. همچون نقوش دیگری که فهمیده‌ایم به دستور پدر و برادرش روی دیوار این معبد بزرگ گذاشته شد. این معبد کجاست؟

امروز هیچ اثری از آن نمانده. ژاک دمورگان باستان‌شناس فرانسوی از سال ۱۲۷۶ خورشیدی تا ۱۵ سال بعدش کل این معبد را ویران کرد تا فقط اشیاء باستانی را بیابد. برای او خود معبد هیچ ارزشی نداشت. پس تپه‌ای که می‌توانست با کاوش درست معبد این‌شوشیناک از دلش بیرون بیاید، شد دشتی خالی و قلعه‌ای که دمورگان با آجرهای به دست آمده از این محوطه ساخت.

گرچه، آن‌چه از شوش بیرون آمد شگفت‌انگیز بود و نشانه‌هایی از یک تمدن قدیمی داشت. نمونه‌اش ماکتی برنزی از اجرای یک مراسم مذهبی به نام طلوع خورشید که به فرمان شیلهاک این‌شوشیناک ساخته شده و در قدیم درون معبد قرار داشته. دو مرد برهنه در حالت نشسته روبه‌روی هم هستند و یکی‌شان کف دو دست خود را به‌سوی دیگری باز کرده تا او محتویاتی را از دورن یک ظرف روی دستش بریزد. در اطراف این دو شخص، کوزه‌هایی را می‌بینیم و برجی چند طبقه شبیه به زیگورات را و معبدی در روبه‌رویش. کتیبه روی اثر می‌گوید که این ماکت به فرمان شیلهاک این‌شوشیناک شاه انشان و شوش و خدمتگزار محبوب این‌شوشیناک ساخته شده. قطعه‌ای به غایت هنرمندانه که در آن طرح اندام دو مرد و درخت‌ها و دیگر اماکن درون آن با ظرافت اجرا شده.

حالا وقت آن است که به سنگ آبی رنگ قصه خودمان برسیم؛ سنگی که احتمال داده‌اند گردن‌آویز باشد چرا که بر بالای آن سوراخی وجود دارد.

شیلهاک این‌شوشیناک بر تخت نشسته و دخترش در کنارش ایستاده. نام این دختر که تا امروز قدیمی‌ترین شاهدخت در فلات ایران است را می‌دانیم. بارْاولی. خود شیلهاک این‌شوشیناک، او را در کتیبه روی این سنگ معرفی کرده. شاه چیزی را به دخترش هدیه می‌دهد که آن را هم می‌دانیم چیست. همین سنگی که در حال تماشایش هستید. بهتر است کتیبه را بخوانیم تا موضوع روشن شود:

«من، شیلهاک-اینشوشیناک، گستَرَنده فرمانروایی، این یَشم را از پورالیش گرفتم. آنچه دقیق و پرزحمت ساخته شده، من در اینجا قرار دادم و به بارْ-اولی دختر دوست داشتنی‌ام دادم.»

نمی‌دانیم سرزمین پورالیش که نامش آمده کجا بوده که شاه این سنگ یشم آبی را از آن‌جا آورده. اما واقعا همان‌طور که گفته دقیق و پرزحمت ساخته شده. این سنگ فقط حدود ۳ در ۳ سانتی‌متر است؛ یعنی کوچک‌تر از نصف یک قوطی کبریت. اما هنرمند توانسته با ابزارهای قدیمی نقش را با ظرافت روی این سنگ سفت حکاکی کند.

پادشاه را نقش زده که لباسی آستین کوتاه بر تن دارد و سنگ را به دست چپ گرفته و بار-اولی را با لباس آستین بلندی بر تن که دستش را دراز کرده تا هدیه پدر تاجدارش را بگیرد.

به دست دختر و شاه که نگاه کنید می‌بینید که تمام تلاشش را کرده تا حالت‌شان را درست دربیاورد. گرچه توان نقش زدن تمام انگشتان را در این ابعاد کوچک نداشته. اما وقتی به صورت‌ها نگاه کنیم این تلاش بیشتر به چشم می‌آید. موهای آراسته شده پادشاه را ببینید. ریش، ابروها و چشم او را. حالت لب‌ها، خمیدگی بینی و بخشی از گردن را.

در صورت دختر هم این جزئیات رعایت شده. سربندی که به سر بسته و موهایش که در پشت پیچ خورده. چشم بزرگ و بینی و لب کوچکش. چین‌های لباسش، آویزان شدن آستین‌های بلندش از دست و ردایش که روی زمین کشیده شده.

قد دختر تا کمر پدرش می‌رسد؛ پدر پادشاهش که با ردایی بلند بر تخت نشسته و روی مچ دستانش دستبندهایی دیده می‌شود. هنرمند نقش پایین ردا و پاهای شاه را هم روی این سنگ کوچک نقش زده. مثل شکل پایه‌های تخت. خطی هم زیر همه‌شاه کشیده تا کف این تالار را نشان دهد.

این خط را که دنبال کنیم می‌بینم همان را پشت دختر به‌صورت عمودی تا بالا ادامه داده تا بین نقش و کتیبه فاصله ایجاد کند. یک کار گرافیکی عالی از حدود ۳۲۰۰ سال پیش. سنگی که معلوم نیست چطور سر از موزه بریتانیا درآورده، چراکه هیچ توضیحی درباره ورود آن به موزه در سایت داده نشده. آن هم اثری چنین مهم که نشان از یک تمدن ناشناخته دارد. تمدنی که در جنوب غرب ایران شکل گرفت و تأثیر بسیاری بر حکومت‌ها و شاهنشاهی‌های پس از خود گذاشت.

آیا این خبر مفید بود؟
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
دیدگاه
پربازدیدها
آخرین اخبار