عجیبترین قسمتهای باب اسفنجی که باید تماشا کنید
باب اسفنجی شلوار مکعبی یکی از مجموعههای انیمیشنی محبوبی است که طرفداران بسیاری دارد. در این مطلب در مرور تعدادی از عجیبترین قسمتهای این مجموعه همراه باشید.
اول صبح؛ باب اسفنجی یکی از موفقترین و محبوبترین نمایشهای نیکلودئون است که از همان ابتدای پخش آن در سال ۱۹۹۹ با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد. در طول سالهایی که از پخش این اثر میگذرد، باب اسفنجی بهآرامی تبدیل به یک مجموعه قدرتمند شد که با بیش از ۱۴ فصل و نزدیک به سیصد قسمت درکنار تولید تعدادی فیلم و محصولات تجاری متنوع موفق شد اسم و رسمی دردنیای محصولات سرگرمکننده برای خود دست و پا کند.
علاقمندان باب اسفنجی در گروه سنی خاصی قرار نمیگیرند، چه مخاطبان جوان و کم سن و سال و چه بزرگسالان همگی از تماشای زندگی پرماجرای باب و دوستانش در شهر عجیب بیکینی باتم لذت میبرند. درمجموع قسمتهای مختلف این مجموعه مورد توجه قرار گرفته، به میمهای پرکاربرد تبدیل شده و درنهایت مبدل به بخشی از فرهنگ عامه شدند. بااینحال باید گفت حتی برای مجموعهای با محوریت یک اسفنج سخنگو هم، باب اسفنجی شلوار مکعبی شامل قسمتهایی واقعا عجیب بوده است.
در ادامه با ما همراه باشید تا تعدادی از آنها را به اختصار مرور کنیم. فراموش نکنید در مرور هر قسمت به خط داستانی و برخی جزئیات اشاره شده است. اگر هنوز موفق به دیدن این قسمتها نشدید، این هشدار اسپویل را جدی بگیرید.
۱۰. قسمت من تصادف کردم
فصل ۳- قسمت ۵۶
بسیاری از مردم معمولا از بازگشت به فعالیتی که منجر به آسیبدیدگیشان شده باشد، هراس دارند. صدماتی همچون شکستگی مچ پا، بازو یا مچ دست از این جمله هستند. در قسمت من تصادف کردم، باب اسفنجی شرایط مشابهی را تجربه میکند، البته این لگن او است که دچار صدمه شده است.
پزشک بعد از پانسمان محل آسیب دیده به او هشدار میدهد که مراقب باشد دوباره چنین اتفاقی رخ ندهد و همین مسئله باعث اضطراب باب اسفنجی میشود. بهطوری که سوگند میخورد تا آخر عمر خانه را ترک نکند.
بخش عجیب این قسمت اینجا است که وحشت باب در مورد باسن آسیب دیده باعث میشود او حالتی شبیه افراد آگورافوبیک پیدا کند. درنتیجه تمام تلاشش را میکند حتی دوستانش پاتریک و سندی را نادیده گرفته و از وقت گذرانی با آنها دوری کند. او حتی از یک دستمال، یک سکه و یک چیپس بهعنوان دوستان خیالی استفاده کرده و ترجیح میدهد با آنها وقت بگذارند. نکته عجیب دیگر حضور دو شخصیت غیرانیمیشنی در این قسمت است، یک گوریل و یک اسب با ظاهر عجیب و غریب که این قسمت را حتی غیرمنطقیتر هم میکنند. البته مسلما منطقی بودن جایی در فهرست انتظاراتی ندارد که ما از مجموعه باب اسفنجی شلوار مکعبی داریم.
۹. قسمت شلوار ترسناک
فصل ۱- قسمت ۱۳
دوستان باب اسفنجی معمولا برای توصیف او از صفتهای زیادی استفاده میکنند که قطعا شجاعت یکی از آنها نیست. در این قسمت از باب اسفنجی شلوار مکعبی که ویژه ایام هالووین آماده و پخش شد، شهروندان بیکینی باتم حسابی سر به سر باب اسفنجی میگذارند.
از آنجایی که همه میدانند او بهسادگی وحشتزده میشود، باب دوست دارد چهرهای دیگر از خود نشان دهد. او و پاتریک ستاره بهدنبال راهی برای ترساندن دیگران هستند و درنهایت تصمیم میگیرند خود را به شکل ارواح دربیاورند. ولی مشکل اینجا است که باب مربعی شکل است و درنتیجه نمیتواند نقش یک روح را بازی کند. پس شروع به تراشیدن سرش میکند تا از فرم مربعی خارج شود و بعد یک پارچه سفید روی سرش کشیده و به شهر میرود.
اما چیزی که باعث عجیب شدن این قسمت هالووینی میشود؛ این است که برخلاف همیشه که بیننده عادت داشت باب را به شکل مربعی ببیند، این بار اوضاع تغییر میکند. درواقع باب و پاتریک فکر میکنند که نقشهشان کارگر افتاده و ترسناک شدهاند، هرچند که دیگران اینطور فکر نمیکنند. اما زمانیکه آنها سری به مهمانی آقای خرچنگ میزنند، ورق برگشته و واقعا همه را وحشتزده میکنند. چون معلوم میشود برخلاف ظاهر روح مانند باب، چیزی که او زیر پارچه پنهان کرده بسیار ترسناکتر است. چراکه او برای تراشیدن سرش، چنان جدیتی به خرج داده که درنهایت مغز خود را در معرض دید عموم قرار داده است. درمجموع فضای این قسمت از باب اسفنجی هم عجیب و هم کمی تاریک است.
۸. قسمت جلبک همیشه سبز
فصل ۳- قسمت ۱
پلانکتون یکی از شخصیتهای شرور همیشگی و ثابت مجموعه باب اسفنجی شلوار مکعبی است. در این قسمت با عنوان جلبک همیشه سبز، پلانکتون بیش از هر زمان دیگری از زندگی یکنواخت و کسل کنندهاش که شامل تلاشهای ناموفق برای دزدیدن فرمول همبرگر مخصوص و اداره یک رستوران نهچندان خوشنام است، خسته شده است و بهدنبال راهی برای تغییر اوضاع میگردد. او به این فکر میکند چرا مدتی جای خودش را با آقای خرچنگ عوض نکند که به ظاهر خوشبخت است و همه چیز دارد؟ اما وقتی جای خود را با آقای خرچنگ عوض کرده و مالک رستوران او میشود، درمییابد که دشمن به ظاهر موفقش هم تحت فشار زیادی قرار دارد و درنهایت فکر میکند شاید زندگی خودش آنقدرها که فکر میکرده بد نبوده است.
درمجموع هر زمان که شاهد درهم شکستن شخصیتهایی هستیم که برایمان آشنا هستند اوضاع کمی سخت میشود و این قسمت از باب اسفنجی هم مملو از چنین لحظاتی است. اما چیزهای عجیب زیادی هم در این قسمت مشاهده میشود. مثلا ما میدانستیم که دختر آقای خرچنگ یک نهنگ است. اما وقتی او از پلانکتون بهعنوان پدرش یاد میکند، همه چیز کمی عجیب به نظر میرسد. از طرفی درحالی که گروهی انتظار داشتند آقای خرچنگ جای پلانکتون بهعنوان شخصیت شرور داستان را بگیرد، دیدن او بدون آن یونیفرم همیشگی و تقریبا برهنه یک غافلگیری دیگر بود. درمجموع باید گفت حالوهوای این قسمت واقعا عجیب و غیرمنتظره است.
۷. قسمت فرانکندودل
فصل ۲- قسمت ۱۴
وقتی هنرمندان به این فکر میکنند که روزی آثارشان جان گرفته و سرشار از زندگی باشند، مطمئنا منظورشان چیزی شبیه آنچه که در این قسمت از باب اسفنجی رخ داد، نیست.
در قسمت فرانکندودل میبینیم که یک هنرمند مشغول تلاش برای کشیدن نقاشی است که بهصورت اتفاقی مداد خود را داخل آب میاندازد، مدادی که درنهایت جلوی پای باب و پاتریک فرود میآید. آنها شروع به بازی با مداد کرده و خیلی زود متوجه میشوند هرآنچه که با مداد کشیده شود، جان میگیرد. باب هم نسخهای از خود به نام دودلباب را نقاشی میکند که از همان ابتدا دست به کارهای شرورانه میزند. این نقاشی مسخره خیلی زود زندگی خالق خود را هم به مرز ویرانی میکشاند.
ازهمان ابتدای داستان مشخص بود که قرار است شاهد چه صحنههای دیوانهکنندهای باشیم. دودلباب تواناییهای عجیبی دارد که قابل توضیح نیست، مثلا او قادر است با دهان خود مداد را تیز کند. دیگر پرسشی که ذهن بیننده را درگیر میکند مربوطبه تمایل دودلباب به قتل و کشتار است. خوشبختانه درنهایت باب راهی برای بهدام انداختن او پیدا کرده و داستان ختم به خیر میشود. درمجموع هر زمان که شخصیتهای واقعی هم بخشی از داستان باب اسفنجی هستند، آن قسمت حالوهوایی عجیب و غریب دارد.
۶. قسمت راک باتم
فصل ۱- قسمت ۱۷
راک باتم یکی دیگر از قسمتهای باب اسفنجی است که درابتدا بسیار ساده به نظر میرسد، اما هرچقدر داستان جلو میرود اوضاع عجیب و پیچیدهتر میشود.
باب اسفنجی و پاتریک ستاره بعد از خوشگذرانی در پارک تفریحی سوار اتوبوس میشوند تا به خانه بازگردند، اما آنها سوار اتوبوس اشتباهی شده و سر از شهری در اعماق دریا درمیآورند که راک باتم نام دارد. پاتریک سعی میکند راهی برای بازگشت پیدا کند و دراین بین بدون باب سوار اتوبوس شده و شهر را ترک میکند. باب حالا در این دنیای عجیب سرگردان است، هرچند که تنها نیست. شهر پر از موجودات عجیب و غریب ساکن اعماق دریا است که به شکل متفاوتی با هم ارتباط برقرار میکنند.
همه ما تصاویری از موجودات آبزی ساکن اعماق اقیانوسها را دیدهایم، درنتیجه این قسمت شاید چندان عجیب به نظر نرسد. اما مثلا این واقعیت که آنها با بیرون آوردن زبان خود با هم ارتباط برقرار میکنند، وحشتناک است. راک باتم تنها شهر یا حتی کشوری متفاوت به نظر نمیرسد، بلکه حالوهوای آن تداعی کنندهی سیارهای عجیب با موجودات بیگانه است. بهعلاوه این واقعیت که با اتوبوس میتوان به چنین جایی سفر کرد، حتی گیجکنندهتر است.
۵. قسمت دو روی اختاپوس
فصل ۵، قسمت ۱۹
در این قسمت از باب اسفنجی، اختاپوس که طبق معمول درتلاش است تا ساعات خسته کننده شیفت کاری خود در رستوران آقای خرچنگ را تحمل کند. اما این کار با شنیدن آواز دونفره باب اسفنجی و پاتریک بسیار دشوار است. او سعی میکند جلوی این آوازخوانی دونفره را بگیرد که باب اسفنجی بهصورت اتفاق در را بهصورت اختاپوس میکوبد.
درحالت عادی این امر باید باعث شکستگی بینی یا کبود شدن صورت شود، اما در عوض چهره اختاپوس را تغییر داده و او را زیباتر میکند. چهره جذاب اختاپوس چشم همه ساکنان بیکینی باتم را خیره خود میکند، از پزشکان و پرستاران بیمارستان گرفته تا پیرزنهای ویلچرنشین و البته ماهیهایی که از شدت ذوق بال درآورده و پرواز میکنند.
این میزان توجه شاید در ابتدا برای اختاپوس جذاب باشد، اما رفته رفته اسباب دردسر او میشود. پس باب اسفنجی وارد عمل میشود تا بهطریقی همه چیز را به حالت اول برگرداند. اما همین کار او باعث جذابیت دوچندان اختاپوس شده و این بار او حتی از نظر جسمانی هم تغییر کرده و بدنی ورزیده و عضلانی پیدا میکند.
اما چه عاملی باعث عجیب بودن این قسمت از مجموعه باب اسفنجی است؟ خب درست است که همه شخصیتها بهنحوی القا میکنند که چهره جدید اختاپوس چقدر جذاب است، اما در اصل این چهره جدید چندان برای بینندگان دلپذیر نیست. چراکه همه به همان قیافه عادی او عادت کردیم و این نسخه مجسمه مانند از اختاپوس، چندان با حالوهوای این شخصیت و سبک انیمیشنی جهان او جور نیست.
۴. قسمت اختاپوس در کلارینت لند
فصل ۷- قسمت ۱۳۳
درحالی که شخصیتهای باب اسفنجی تفریحاتی مثل ماهیگیری، کاراته یا بازی با عروسهای دریایی را ترجیح میدهند، اختاپوس همیشه به نواختن کلارینت علاقمند است. او آرزو دارد روزی بهترین نوازنده کلارینت باشد و همیشه مراقبت ساز خودش است. اما وقتی باب اسفنجی دست به شیطنت زده و اختاپوس از پس گرفتن کلارینت خود ناامید میشود، وضعیتی عجیب پیش میآید.
اختاپوس دری کوچک را در اتاق رختکن پیدا کرده و پس از عبور از آن وارد جنگلی میشود که بهجای درخت، کلارینت دارد. او درحال گشتوگذار است که با سر عقابی سخنگو مواجه میشود که او را بهدلیل رعایت نکردن قوانین کلارینت لند میبلعد.
این سر عقاب سخنگو که اشارهای به محافظ جنگل است، بهتنهایی برای عجیب بودن این قسمت کافی است. بااینحال این قسمت چیزی شبیه تماشا کردن بدترین کابوس اختاپوس است، چراکه این شخصیت بیچاره هر لحظه از نظر روحی و جسمی تحت فشار و شکنجه است. او گاهی شبحی از باب اسفنجی و کلارینتش را میبیند که خیلی زود متوجه خیالی بودن آن میشود یا در اتاق آینه از انعکاس خود ضربه میخورد. کلا حالوهوای این قسمت بیشباهت به یک فیلم ترسناک نیست.
۳. قسمت آب خنک خوردن (خانم پاف به زندان میرود)
فصل ۳- قسمت ۴۵
شخصیت خانم پاف یکی از شخصیتهای جنجالی انیمیشن باب اسفنجی شلوار مکعبی است و تا همینجا هم افسانههای زیادی پیرامون این شخصیت در میان طرفداران باب اسفنجی پخش شده است که اشاره به گذشته مشکوک او دارند.
در قسمت آب خنک خوردن، خانم پاف یک بار دیگر باب اسفنجی را در یکی از آزمونهای رانندگی بینتیجهاش همراهی میکند. مثل همیشه باب اسفنجی آزمون را خراب میکند، اما این بار بعد از تصادف باب این خانم پاف است که دستگیر و روانه زندان میشود. این مسئله باید باعث ناراحتی او شود، اما درعوض خانم پاف از اینکه دیگر از دست باب و خرابکاریهایش نجات پیدا کرده هیجانزده شده و سرنوشتش را میپذیرد. اما باب و ستاره بهدنبال راهی برای فراری دادن او از زندان هستند.
این دو از راههایی عجیب و غریب به زندان نفوذ میکنند. اما خانم پاف که از وضعیت خود خوشحال است، هربار برای خلاصی از دست آنها نگهبانان را صدا میکند. اما ظاهرا کسی متوجه حضور این دو نمیشود. این مسئله خانم پاف را تحت فشار روانی زیادی قرار میدهد که باعث میشود او را داخل اتاق مخصوص بیندازند تا ذهنش آرام شود. اما باز هم سروکله باب پیدا میشود و درحالیکه همه اینها به اندازه کافی عجیب هستند، پایان غیرمنتظره این قسمت اوضاع را پیچیدهتر هم میکند. درانتهای داستان به نظر میرسد همه اینها یک کابوس بوده و این بار باب بهجای خانم پاف زندانی میشود، بعد دوباره خانم پاف خود را در زنجیر میبیند و بعد دوباره سوار ماشین است، درحالی که کسی دیگری کنارش نشسته است. درنهایت این پایان خاص، عجیب بودن این قسمت را تکمیل میکند.
۲. قسمت عشق ورزیدن به یک پتی
فصل ۵- قسمت ۸۷
درمجموع باب اسفنجی آنقدر که عاشق درست کردن همبرگر مخصوص و انجام وظایفش است، علایق عاشقانه دیگری ندارد. اما شاید یکی از برجستهترین لحظات عاشقانه او مربوطبه قسمت عشق ورزیدن به یک پتی است.
او مثل هر روز دیگر کار خود را بهعنوان آشپز رستوران آقای خرچنگ شروع میکند، اما وقتی درحال درست کردن ساندویچ است، توجهش به یکی از آنها جلب شده و با خلاقیت آن را پتی مینامد. او برای دفاع از این عشق جدید خود حتی حاضر است دوستانش را نادیده بگیرد، آواز بخواند و حتی به قرار ملاقات عاشقانه برود. دراین میان ساندویچ همبرگر شروع به خراب شدن میکند، اما ظاهرا چیزی وجود ندارد که بتواند از عشق باب به او بکاهد.
اگر ایده عاشق یک ساندویچ شدن برای عجیب بودن این قسمت کافی نباشد، این واقعیت که باب حتی بعد از کپک زدن و بو گرفتن آن هم از دنیای توهمی خود خارج نمیشود قطعا عجیب است. البته این نکته جالب است که عشق عمیق باب به ساندویچش با تغییر ظاهر آن عوض نمیشود، اما درنهایت هیچ توضیحی وجود ندارد که اساسا چرا باید باب اسفنجی اینطور ناگهانی عاشق چیزی شود که هر روز با آن سروکار دارد.
۱. منگری کوچولو رو میخوام
فصل ۱- قسمت ۱۳
درمیان معدود علائق اختاپوس، مطمئنا جایی برای نگهداری از حیوانات خانگی وجود ندارد. اما اگر مراقبت ازگری بهمعنای سه روز زندگی بدون حضور همسایهی پرسروصدایی مثل باب اسفنجی باشد، قطعا اختاپوس با صورتی گشاده این وظیفه را میپذیرد.
اما نکته اینجا است که اختاپوس مسئولیت خود در این مورد را نادیده گرفته و کلاگری را از یاد میبرد. تااینکه زمان برگشتن باب فرا میرسد و اختاپوس تازه یاد حلزون بیچاره میافتد. او سعی میکند بهگری که آشکارا ضعیف شده است غذا بدهد، اما این کار بیفایده است. وضعیت تاجایی خراب میشود که قرار میشود به توصیه پزشک بهگری پلاسمای حلزون تزریق شود. اختاپوس ناخواسته پلاسما را به باب میزند و خب مشخص است که درادامه چه اتفاقی خواهد افتاد.
منگری کوچولو رو میخوام یکی دیگر از قسمتهای عجیب باب اسفنجی است. تبدیل شدن باب به یک حلزون واقعا ناراحتکننده و چه بسا ترسناک است. زمانیکه چشمهای حلزونوار از سرش بیرون زده و اندامهای بدنش را از دست میدهد و شکل ظاهریش عجیب میشود. یا زمانیکه نیمه شب در این شکل و شمایل جدید مقابل در خانه اختاپوس ظاهر شده و بیوقفه میو میو میکند. اختاپوس تمام تلاشش را میکند تا باب را بیرون نگه دارد، اما باب حلزونی هربار راهی برای ورود پیدا میکند. درنهایت خودگری مخلوق کوچک بانمکی است، اما نمیتوان همین جمله را در مورد باب و اختاپوس هم گفت.