۷ چیز که طبق «فلسفۀ رواقی» نباید آنها را به کسی بگویید
فلسفه رواقی به ما میآموزد که برخی جنبههای زندگی مانند اهداف بلندمدت، مشکلات شخصی و دستاوردها را باید برای خود نگه داریم. رواقیها معتقدند عمل بیشتر از حرف اهمیت دارد.
فلسفه رواقی به ما میآموزد که برخی جنبههای زندگی مانند اهداف بلندمدت، مشکلات شخصی و دستاوردها را باید برای خود نگه داریم. رواقیها معتقدند عمل بیشتر از حرف اهمیت دارد.
فلسفۀ «کلبی» یا «سگی» یک رویکرد فلسفی خاص به زندگی است که در یونان باستان در قرن چهارم قبل از میلاد ظهور کرد. این مکتب فلسفی توسط آنتیستنس، شاگرد سقراط تأسیس شد و توسط دیوگنس سینوپی شهرت یافت. کلبیون طرفدار یک زندگی بسیار ساده بودند و قراردادهای اجتماعی مانند مادیگرایی و دستیابی به ثروت یا قدرت را رد میکردند.
شوپنهاور عاشق استعاره بود و توصیه او با مثال یک خانه ساز آغاز میشود: مرد «در ساخت خانه کار میکرد»، اما «ممکن است از طرح کلی آن کاملا بیاطلاع بوده باشد». شوپنهاور اشاره کرد که بدین خاطر خانه ساز به جای آن که بخشی از یک طرح بزرگ را ببیند در جزئیات روزانه کار خود گرفتار شده بود. در هر جنبهای از هستی نیز چنین است. او مینویسد: «تنها زمانی شخصیت و ظرفیتهای ما خود را در پرتو واقعی خود نشان میدهند که به زندگی خود به عنوان یک کل متصل نگاه کنیم». خانه ساز اگر بتواند کل خانه را در حالی که روی جزئیات کار میکند تصور کند میتواند رضایت بیشتری از کار خود داشته باشد و با انگیزه باقی بماند.
دوراهیهای اخلاقی واقعی به طور ناامیدکنندهای در بازیها نادر هستند. اما اگر آن را تغییر دهیم، میتوانیم بیش از هر کتاب آموزندهای، در بازیها درباره خودمان بیاموزیم.
به گفته «ویگوتسکی» روانشناس گفتار درونی صرفا گفتار بیرونی میباشد که درونی شده است. بسیاری از فیلسوفان با این نظر موافق هستند، اما برخی از آنان این پدیده را به گونهای متفاوت میبینند، زیرا تا آنجا که ما میدانیم هیچ فعالیت دیگری وجود ندارد که بتوانیم هم در داخل و هم در خارج انجام دهیم. برخی از فیلسوفان بر این باورند که گفتار درونی ممکن است در واقع نه گفتار بلکه بازنمایی ذهنی آن باشد.
دوگانهگرایی ذهن و بدن در فلسفۀ رنه دکارت، یعنی این دیدگاه که ذهن و بدن دو گونۀ کاملا متفاوت از موجودات هستند، تا همین امروز علوم شناختی را تحت تأثیر قرار داده است.
سفر در زمان را اغلب ما از داستانهای علمیتخیلی میشناسیم. اما این نوع سفر به دلیل مسائل متافیزیکی که مطرح میکند برای فیلسوفان نیز جالب است؛ آنها به بررسی موضوعاتی مثل ماهیت زمان، علیت، اینهمانی شخصی، اختیار و غیره میپردازند.
همۀ ما در همۀ مراحل زندگی با بحرانها و مشکلاتی رو به رو هستیم که ممکن است مربوط به کار یا زندگی شخصیمان باشند. اما وقتی این بحرانها حالتی کلی و جامع به خود میگیرند و تبدیل میشوند به پرسشی شبیه به اینکه «اصلا من کی هستم؟» یا «چرا من اینگونه زندگی میکنم؟» آن وقت است که میتوان گفت به درون مرزهای بحران اگزیستانسیال قدم گذاشتهایم.
هوش مصنوعی در مسیری قدم برمیدارد که ممکن است استقلال، خلاقیت و تواناییهای انسان را تحتالشعاع قرار دهد.
برخی از دانشمندان ازجمله رابرت ساپولسکی، استاد دانشگاه استنفورد معتقدند انسان فاقد اختیار است و درنتیجه ازنظر اخلاقی مسئول کارهای خود نیست.
فلسفهی غربی همیشه گونهی بدون برچسب، اصلی و معیاری است که فلسفهی غیرغربی در نسبت با آن، فقط یک تعادل مفید را ایجاد میکند.
وقتی دختر همسایه را داف خطاب میکنم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانش آموز را خنگ و فرد قانون مدار را اُسکُل، همه اینها خشونتهای زبانی یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی.
امیرحسین ساکت، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی گفت: انسداد فکری ما برآمده از انسداد اجتماعی ما است. تحولات اجتماعی، تفکر نو میخواهند. اگر ما امروز از انسداد فکری صحبت میکنیم منظورمان انسداد اجتماعی است. سازمانها و ارزشهای اجتماعی قدیم ناکارآمد شدهاند اما همچنان از تشکیل سازمانها و فرهنگ جدید ممانعت میشود.